"ما در عالم واقع بیشتر ما در زندگی شخصیمان خود را به امواج حادثه میسپاریم، و بیش از آنکه خلّاق و انتخابگر باشیم، از انتخابهایی که دیگران پیشتر برای ما کردهاند پیروی میکنیم. داستان زندگی ما محصول آفرینش خلّاقانه ما نیست. داستانی است که تاحدّ زیادی دیگران برای ما نوشتهاند، و ما ناغافل آن را زیست میکنیم. غالب ما در زیر آوار روزمرگی زندگی هرروزینه گم میشویم. و این انفعال ما را به وضعیت بیمعنایی میکشاند. در روزگار مدرن «معنا» مستلزم فعالیت است. فرد باید انتخاب کند و بیافریند تا معنا متولد شود. معنای اصیل در صورتی به زندگی ما درمی آید که ما خود بکوشیم داستان یا روایت شخصی زندگی مان را بسراییم."
"در غالب موارد دفتر زندگی ما ورق پارههایی پراکنده است که صدر و ذیل آن هیچ ربط روشن و استواری با هم ندارد. خواننده این کتاب بسرعت ملول و سردرگم می شود. متن بی معناست. اما از آن سو، کسانی هم هستند که فصل فصل کتاب زندگی شان را با دقت، ظرافت، و خلاقیت می آفرینند، و نه فقط در هر فصل وقایع آن بخش را به نیکی روایت می کنند، که بالاتر از آن، فصول جداگانه کتاب هریک در جای خود در خدمت به هدف واحدی است که به آن فصول متفرق وحدت می بخشد، و معنای کلّ اثر را تمام می کند. زندگی معنادار از جنس دوّم است."
فکر می کنم بعد از مدت ها دارم به یک راهبرد کلی نزدیک می شوم. شاید آن قضیه فیلم را نشود به صورت واقعی پرداخت کرد اما خروجی علی و مفیدی به دست می دهد.
پ.ن :
1- در تمام متن وجود یک علت غایی برای زندگی پیش فرض در نظر گرفته شده. باور های دینی از موثرترین راه های رسیدن به هدف زندگی است که من آن را به عنوان پیش فرض گرفتم.
- ۰ نظر
- ۲۳ دی ۹۴ ، ۲۱:۳۸
- ۲۶۰ نمایش